حتماً درمرور خاطرات کودکی، به چیزهایی اغراق شده میرسید که الان باورتان نمیشود چطور چنین تصوری داشتید. مسیرهایی که برایتان پایان نداشته و حالا به مسیری عادی و کوتاه تبدیل شده، سایه و صداهایی که شاید شما را میترسانده، شاید هم مدتها با آن سرگرم بودید و حالا فقط یک صدا و سایه و… است.
چه اتفاقی افتاده که اینها رنگ عوض کردند؟ چه چیز کودکی این فضا را ایجاد میکرده؟ این عادی شدن از کجا میآید؟ بخشی از آن قدرت تخیل است. تخیلی که رنگ و رویش را در بزرگسالی از دست میدهد. حتماً در کودکی با شنیدن داستانهایی که برایتان تعریف میکردند شبها و روزها خیال میبافتید، گاهی میخواستید قهرمان داستان باشید و ناجی، گاهی دلتان میخواست جای آن شخصیت باشید و…
اما آیا همه آن داستانهایی را که در کودکی شنیدید به خاطر دارید؟ یا چه کسی آن را تعریف کرده؟ چطور بعضی از آنها در ذهنتان مانده؟ حتماً برایتان پیش آمده که دلتان خواسته یک نفر و فقط همان یک نفر برایتان داستان بگوید، شاید هم همان داستان تکراری را حاضر بودید از زبان آن آدم بارها بشنوید. راز این ماجرا همان هنر قصه گویی است. قصه گو یک راوی شفاهی است. قصه گویی که از قصه گفتن لذت میبرد و خودش قصه را لمس میکند و باور میکند میتواند برای مخاطب باور پذیرش کند. متأسفانه در کشور ما کمتر قصه گویی برای بزرگسالان اتفاق میافتد. اما در بسیاری از جوامع مهم نیست شما چه شغلی داشته باشید، چه سنی داشته باشید. پای قصه شنیدن مینشینید و مجالی پیدا میکنید برای پرورش خیال و رؤیا. اینجاست که پرورش این تخیل به شما کمک میکند برای زنده بودن و بزرگترهایی که میتوانند تخیل کنند حتماً راهکارهای بهتری در زندگی پیدا میکنند. کاهش استرس و گریز از فشارهای روز.
قصه گویی جادوی تخیل است، رؤیاپردازی در بیداری؛ مهم نیست چه سن و شغلی دارید، مهم این است که چقدر بخواهید زنده بمانید.
هر کدام از ما میتوانیم مهارتهای قصه گویی را کسب کنیم و با تمرین، قصه گوهای خوبی باشیم. مخصوصاً کسانی که با بچهها سر و کار دارند نیاز به کسب این مهارت دارند که بدانند کی، کجا و چطور قصه بگویند. برای باور پذیر کردن یک خیال اصولی وجود دارد: تخیل، حقیقت مانندی، ایجاد حس یکدلی، لذت بردن از قصهای که میگویید و نترسیدن از تمسخر. باور داشته باشید بهترین قصه گوی دنیا هستید. قصه گوی خوب زبان بدن را میداند. و این زبان بدن نه تنها در قصه گویی که در بسیاری از موارد شغلی هم به ما کمک میکند که حس طرف مقابل را از حرکات بدنش بفهمیم.بارها شنیده اید قصهها ناجی هستند. هم برای قصه گو و هم برای شنونده قصه. تا نا امید نشوند، فرو نریزند و به زندگی ادامه بدهند. غوطه ور شدن در قصه عین خود زندگی است. وقتی در قصه جای شخصیتی میروید، اسمتان را عوض میکنید، رخت او را میپوشید. دیگر خودتان نیستید. ناخودآگاه رفتارتان تغییر میکند و تجربه زندگی دیگری را از سر میگذرانید. میتوانید با کلمات جدید و وارد کردن آن در داستانهای عامیانهای که برای همه آشناست بدون تغییر در روند داستان، داستان را مال خود کنید.
حتی میتوانید قصهای را از ته به سر تعریف کنید. با کلمات، با قصهها، با روحتان بازی کنید. بگذارید زنده بمانیم. قصه راه نجات خلاقیت، راه تجدید خاطره است. خوب شنیدن را یاد میگیریم و خوب دیدن را. و اینکه همه این مهارتها را چطوردر بیان به کار ببریم. اگر علاقهمند به قصه گویی هستید میتوانید تکنیکهای قصه گویی را در «رازهای قصه گویی» به قلم بآتریس مونته رو با ترجمه فرزانه فخریان یاد بگیرید.
رؤیاپردازی در بیداری
حتماً درمرور خاطرات کودکی، به چیزهایی اغراق شده میرسید که الان باورتان نمیشود چطور چنین تصوری داشتید. مسیرهایی که برایتان پایان نداشته و حالا به مسیری عادی و کوتاه تبدیل شده، سایه و صداهایی که شاید شما را میترسانده، شاید هم مدتها با آن سرگرم بودید و حالا فقط یک صدا و سایه و... است.
لینک کوتاه : https://honaryarannews.ir/?p=664