یک کارگردان و مدرس تئاتر همزمان با اجرای نمایش «کوریولانوس» نوشته شکسپیر و کار مصطفا کوشکی که این روزها در تئاتر مستقل روی صحنه است، با نگارش یاددشتی به بررسی این اثر و تئاتر سیاسی پرداخته و توضیح داده است که شکسپیر، نویسنده مشهور این نمایشنامه، چگونه در دوره خود از سانسور گذر میکرد، به طوری که به سلطان فرار از سانسور در آن دوره ملقب شده بود.
کیومرث مرادی در یادداشت خود که آن را در اختیار ایسنا قرار داده، نوشته است:
«نادیدههای تاریخی گاه باعث میشود که آثاری از یک هنرمند دیده نشود و یا حتی فراموش شود. اوج بدبختی جهان مدرن دقیقا همین جاست که این روزها همه جوامع را در برگرفته است. یعنی درست است که تکنولوژی سرعت انتقال دادهها و اطلاعات را زیاد کرده است، اما به همان نسبت باعث شده است که حجم اطلاعات و اخبار به قدری بالا باشد که دیگر ارزش آنها کم و کمتر شود و ناگهان این اتفاق شوم بیفتد که اطلاعات زود بالا میگیرد و زود هم فراموش میشود.
بدبختی زندگی جهان مدرن، فراموشی تلخی است که جبر روزگار و ساختارهای جوامع جدید برای انسان امروزی به ارمغان آورده و چه تلخ است که این روزها حجم فراموشی درست به میزان حجم این اطلاعات زیاد شده است.
حالا در این بین گروه نمایشی با ابتکار کارگردان و دراماتوژ خود مصطفا کوشکی دست به یک انتخاب متفاوت و ویژه زده است و آن انتخاب نمایشنامهایی به نام «کوریولانوس» نوشته ویلیام شکسپیر است. نمایشنامهایی که از آثار گمنام و نایاب در ذهن مخاطبان امروز است.
وقتی شما از شکسپیر نام میبرید، حتما آثاری را به یاد میآورید که بارها و بارها اجرا شده است؛ «هملت»، «لیرشاه»، «ریچارد سوم»، «اتللو»، «رومئو و ژولیت»، «طوفان»، «رویایی نیمه شب تابستان»، «شب دوازدهم» و … کمتر مخاطبی است که با متن «کوریولانوس» برخورد کرده باشد آن هم متنی که از سیاسیترین آثار شکسپیر است. چرا سیاسی ؟
زیگفرید ملشینگر در کتاب تاریخ تئاتر سیاسی در این باره میگوید:
ملکه انگلستان همیشه در حال جنگ و کنترل افکار عمومی بود و در این راه او همیشه از کلیسا و اسقفها در موعظه مردم استفاده میکرد، مردم انگلستان همه چشمشان به حرفهایی بود که آنها میزدند و البته که همیشه در پایان همه فریاد میزدند «خدا ملکه را حفظ کند!» ملکه با همین روش همیشه مردم را به سکوت میکشید حتی در سختترین موقعیتهای تاریخیاش همچون قطع کردن دست جان استابس مرد پروتستان تندرویی که اعلامیههای شبانهاش در لندن مردم را از اشتباهات هولناک ملکه آگاه میکرد.
وقتی شکسپیر وارد لندن شد، با مبارزات خونین حکام کلیسا علیه تئاتر مواجه شد؛ مبارزههایی که در آن به دستور کلیسا والبته ملکه که خود را به بیخبری میزد، یک هنرپیشه به دار آویخته شده و نویسنده مشهوری در زندان کشته شده بود.
برای همین شکسپیر که خوب میدانست هر نمایشنامهایی را بعد از نوشتن باید تحویل اداره سانسور دربار بدهد تا اجازه اجرا و انتشار آن را بگیرد، تلاش کرد تا خود را از مسایل سیاسی مهم و بزرگ آن روز انگلستان دور کند، اما این دوری معنای دو پهلو دارد چرا که او هرگز خود را از سیاست دور نکرد بلکه به مدد تغییر تاریخ، تغییر اسامی شخصیتها، بردن زمان اجرا به تا یخهایی در گذشته و یا تغییر مکانی وقوع نمایشنامههایش که عموما خارج از انگلستان است تلاش کرد که از کلیسا ، ملکه و اداره سانسور دربار فرار کند. اما در عین حال درباره آنها به روشهای غیر مستقیم حمله کند. به قول جی بی هریسون نویسنده کتاب مشهور «آشنایی با شکسپیر»، حتی یک نمایشنامه از شکسپیر پیدا نمیکنید که درباره مسایل سیاسی انگلستان به زبان اشاره و یا گاه مستقیم چیزی نگفته باشد. او ملقب به سلطان فرار از سانسور در آن سالهاست.
البته شکسپیر هوشمندی دیگری هم داشت و آن اینکه تلاش کرد خود را از دستگاه فاسد و دروغگوی کلیسا دور کند چرا که او دیده بود که چطور هنرمندان و نویسندگان زیادی در آن روزگار توسط کلیسا مرتد شناخته شدند و یا به زندان و سیاه چال افتادند و یا به صلیب کشیده شده و سوختند.
«کوریولانوس» در چنین شرایطی توسط شکسپیر نوشته میشود. اثری که در آن شکسپیر به طور غیرمستقیم به بازی افکار عمومی ملکه و کلیسا اشاره میکند. او نشان میدهد که چطور کلیسا و ملکه از این تدبیر درست استفاده میکنند و افکار عمومی را به راحتی در موقعیتهای سخت تغییر میدهند و از خطر مردم خود را رها میکنند.
شکسپیر با تغییر نامها، زمان اجرا و مکان اجرا و نوشتن درباره یک قهرمان رومی نشان میدهد که چطور مردم قهرمانهای خود را به زیر میکشند و آنها را نابود و یا فراموش میکنند.
این اثر سیاسی با همین نگاه به درستی توسط یک گروه جوان اجرا میشود و چه درست در این اجرا از انرژی بازیگران برای فضا سازی اثر استفاده میشود. مغز درست اجرا حرکت داینامیک نمایشنامه است. یعنی دستگاه تردمیلی که توسط کارگردان هوشمند در وسط صحنه گذاشته شده است، این تردمیل در نگاه ابتدای انگار ابزاری برای نشان دادن دویدن شخصیت اصلی اجراست، در حالی که این دستگاه در واقع ایجاد کننده آن نیروی داینامیکی است که نمایشنامه «کوریولانوس» شکسپیر به آن نیاز دارد. نیروی عظیمی که باعث میشود تا تو به عنوان تماشاگر همچون «کوریولانوس» خود را در حال دویدن ببینی. آن هم در جهانی که قهرمانهای حقیقی ما مدام در حال فراموشی و از بین رفتن هستند، آن هم با تکنولوژیهایی که هنوز تلاش میکنند که افکار عمومی مردم را در دست داشته باشند و اجازه ندهند حقیقت در میان مردم رشد کند و قهرمانهای حقیقی جهانی حقیقی بسازند و نه جهانی که واقعیتی است ساخته شده در جهانی مجازی که تکنولوژی آن را مهیا کرده است.
«کوریولانوس» اثری زاده سیاست است. سیاستی که شکسپیر برای فرار از آن، سالها با روشهای مختلف جنگید تا آثارش از چنگ سانسور، کلیسا و ملکه در امان بماند.
منابع:
– تاریخ سیاسی تئاتر، نوشته زیگفرید ملشینگر، ترجمه سعید فرهودی، انتشارات سروش ۱۳۶۶
– آشنایی با شکسپیر، نویسنده جی بی هریسون ترجمه دکتر منوچهر امیری انتشارات سروش ۱۳۶۷»
گفتنی است نمایش «کوریولانوس» این روزها در تئاتر مستقل روی صحنه است.