تاریخ : پنج شنبه, ۳۰ فروردین , ۱۴۰۳ Thursday, 18 April , 2024
24

زادروز فردوسی، استاد سخن

  • کد خبر : 1667
  • 25 اردیبهشت 1400 - 17:45
زادروز فردوسی، استاد سخن
گفتگو با آقای حق دوست بمناسبت زادروز فردوسی ، استاد سخن

در دنیای امروز زبان‌های زیادی وجود دارند که به آن ها توجه می شود و خیلی‌ از زبان ها هم هستند که کمتر از ده متکلم در جهان دارند؛ که این زبان ها در خطر انقراض شدید هستند. ولی زمانی که ما میزان پیام‌های فضای مجازی را بررسی می کنیم، حجم زیادی از پیام ها به زبان فارسی هستند. منظور از زبان فارسی، زبان و ادبیات فارسی هست که با لهجه‌ها و گویش‌های مختلف کاربرد دارد و اگر تا به امروز این زبان منقرض نشده به دلیل پشتیبانی قوی ادبی آن است. ما در هر زبانی که متکلم های زیادی می بینیم، قطعا افراد زیادی برای آن تلاش می‌کنند و تحت پشتیبانی فرهنگی و ادبی بزرگی قرار دارد. از آنجا که شاعران، ادیبان و فرهنگیان ما به زبان و ادبیات فارسی توجه خاصی داشته‌اند، این زبان همچنان پایدار مانده است اما در پرتگاه خطرناکی ایستاده است. زمانی که ما در مورد فرهنگ صحبت می‌کنیم؛ فرهنگ یک واژه پهلوی است که از دوقسمت تشکیل شده(فر + هنگ) (فر به معنای فرا – بالا، شکوه؛ و هنگ به معنای آهنگ، قصد، منظور)و فرهنگ به معنای ” استعلا بخشی و بالا روندگی ” است.

واژه هنر نیز یک واژه پهلوی است که در زبان و ادبیات ایران باستان از (هـو+نر) تشکیل شده که هُو به معنای “خوب” و نر به معنای “نر و مرد” است و هنر یعنی نیک مردی. فرهنگ و هنر یعنی استعلا بخشی همراه با جوانمردی.

فرهنگ و هنر برای قشر خاصی از مردم نیست و عموم مردم باید هنر را درک کنند و خب معنویات در شرق بالاتر است و مردم از بدو تولد تا زمان مرگ زندگیشان با آرمان‌ها، قصه‌ها و معنویات خاص آمیخته شده است و بسیار با اسطوره‌ها سر و کار دارند؛ به همین جهت بنده همیشه تأکید می‌کنم که فقط خواندن اسطوره فایده ندارد و باید پوسته قصه مانند آن را کنار زد و به تاریخ و دانه ی معنی آن دست یافت. در واقع باید با ورود به شهر تفکر، اندیشه و فلسفه به آن آگاه شویم؛ همانطور که نیچه و ارسطو مفاهیم فلسفه را به صورت قصه بیان می‌کردند چون ما با قصه ارتباط مستقیم و بهتری برقرار می‌کنیم؛ با قصه و داستان، با شخصیت ها احساس همزاد پنداری می‌کنیم و مفاهیم، بهتر و روشن تر در ذهن ما شکل می‌گیرند. اگر اسطوره بخوانید به هدف اینکه اسطوره خوانده‌اید به عقیده ی بنده کار بسیار اشتباهی است. اینکه اسطوره شناس هستیم فقط به صرف اینکه اسطوره را شناخته‌ایم اشتباه است؛ ما اسطوره را می‌شناسیم تا فلسفه را درک کنیم و تحقیق می‌کنیم تا به یکسری از باورها برسیم. اگر شما بخواهید جامعه شناس و روانشناس خوبی باشید؛ اگر می‌خواهید یک ناهنجاری روحی را در یک جامعه پیگیری و بررسی کنید؛ حتماً باید اسطوره ها را بشناسید تا زمانی که اسطوره ها رانشناسید، درک شما از تاریخ ضعیف است؛ شناخت شما از جهان بینی و باورهای مردم غلط است. شما نمی‌توانید بدون اینکه به اسطوره‌های آن کشور مراجعه کرده باشید، باورهای مردم و جهان بینی یک جامعه را بررسی کنید.  همچنین  غیرممکن است کسی ادعا کند که جهان بینی ملتی را بدون پرداختن به اسطوره های آن سرزمین و شناخت پیدا کردن از آن ها تشخیص داده است و مطمئناً راه نادرستی است؛ اما باید توجه داشته باشید که اسطوره‌ با افسانه متفاوت است. طبق تعریفی که بنده از اسطوره در کتاب بازی سایه ها در نیمه شب جمعه و طی چندین سخنرانی ارائه داده ام: اسطوره از ریشه story یا history می باشد و اسطوره بدین معنی است:

Story behind history or History behind story

  داستان پشت تاریخ یا تاریخ پشت داستان

 افسانه از خرافات،  ترس‌ها و ندانسته های مردم و آنچه که قادر به دیدن و فهم آن نیستند، نشات می گیرد و در این زمینه نمونه‌های زیادی داریم :

مانند خون آشام که از دل ترس ها و خرافات های مردم اروپای شرقی هنگام کشاورزی در شب شکل گرفته و ریشه در نادانی و جهل مردم دارد اما دراکول ریشه تاریخی دارد و برگرفته از شخصیت خونخوار یکی از شاهان بی رحم در طول تاریخ رومانی بنام ولاد دراکول می باشد.

اسطوره ریشه در تاریخ ،باورها، فرهنگ ملت‌ها وجهان‌بینی بشر دارد و زمانی که ما می‌خواهیم یک جامعه را مورد بررسی قرار دهیم یکی از چیزهایی که باید بشناسیم اسطوره است. من همیشه یک چیز را اول کلاس‌هایم می‌گویم و سه قانون دارم:

۱-ما به دنبال شور و حال هستیم نه قیل و قال

۲-ما ‌به دنبال تحقیق هستیم نه تقلید

۳-ما اینجا رفع حُجّب می‌کنیم نه جمع کُتب

و این سه قانون تمام صحبت‌های من است .  در قانون اول که گفتیم به دنبال شور و حال هستیم نه قیل و قال، این دقیقا رویکرد بنده در تدریس اسطوره شناسی و اسطوره پژوهی است. اگر بخواهم با مثال توضیح دهم:

شما می خواهید وارد شهر فلسفه شوید، باید از دروازه گذر کنید. هدف ما این نیست که ببینیم مصالح آن دروازه به چه شکل یا چه  رنگی است؛ چوب آن مرغوب است یا نه؟ لولای دروازه چگونه کار میکند؟ هدف اصلی ما دروازه نبوده بلکه دروازه محل گذر ما بوده است. راه را اشتباه رفتیم و دُچار قیل و قال شدیم، ما باید به شور حال و معنا برسیم، در واقع شما اگر می‌خواهید وارد شهر فلسفه شوید باید از دروازه اسطوره عبور کنید، نباید به دروازه قشنگ، چوب مرغوب و خوش رنگ آن توجه کرد و دچار قیل و قال شد ؛اما زمانی که به شهر فلسفه و اندیشه وارد شده و از آن عبور کردید،  به تعریف اصلی قصه می‌رسید.

 قصه به چه معناست؟ قشنگ ترین تعریفی که از قصه می شود ارائه داد این تعریف حضرت مولانا است که می گوید:

ای برادر قصه چون پیمانه ایست         معنی اندر وی بسان دانه ایست

دانه‌ی معنی بگیرد مرد عقل                 ننگرد پیمانه را گر گشت نقل

 می‌گوید: قصه قالب و پیمانه ما است اما شراب ما، قصه نیست و ما به دنبال نوشیدن قصه نیستیم، ما به دنبال شراب معرفت و اندیشه هستیم؛ ما به دنبال این هستیم که از شراب فلسفه، جهان بینی و خداشناسی مست شویم و برای نوشیدن آن نیاز به پیمانه داریم؛ حضرت مولانا آن پیمانه را قصه می داند و این قصه است که برای ما قالب و پیمانه  را درست می‌کند و باعث می شود معنا به صورت بیاید. آن بخش که می‌گوید: ” دانه‌ی معنی بگیرد مرد عقل” یعنی، معنای قصه را از قصه بیرون بکشید؛ ما همه قصه هفت خان رستم را شنیده‌ایم اما از هفت خان رستم چه می‌دانیم؟! مساله این است نباید بپرسیم چه شد؟ باید بپرسیم چرا شد! این چرا ها هستند که برای شاهنامه مهم اند.

 شاهنامه فردوسی به خاطر قصه پرداز بودن آن شایان توجه نیست؛هرچند این قضیه درست است که از حیث قصه گویی و از باب ادبیات، شاهنامه زبان بسیار شیوایی دارد. شاهنامه یک درام بی‌نظیر است که  از نظر سبک شناسی در برگیرنده بسیاری از سبک های ادبی کلاسیک و زمینه ظهور بسیاری از سبک های جدید در عرصه ادبیات حماسی بوده است ولی آنچه که ما در شاهنامه باید دنبال کنیم این است که از خودمان بپرسیم آن اتفاق چرا  رخ داد نه اینکه چطور رخ داد ؟

 اینکه “چه شد؟” را فردوسی برای ما گفته و “چه شد؟” قالب قصه است و طبق سخن حضرت مولانا و تعریف مفهوم قصه؛ در شاهنامه خوانی ما باید به دنبال معنا باشیم.  شما وقتی شاهنامه را بررسی می‌کنید متنی در حوزه ادبیات حماسی می خوانید ولی خود شاهنامه حماسه‌ای در ادبیات فارسی است که معنا و شور و حال را در قیل و قال گنجانده. زمانی که شاهنامه می‌خوانید نباید درگیر قیل و قال شوید، مهم پیام شاهنامه است. باید پی ببریم که هدف فردوسی  400 سال پیش از بیان این موضوعات چه بوده که ۳۰ سال برای آن عمر گذاشت .

طبق سخن فردوسی:

 بسی رنج بردم در این سال سی     عجم زنده کردم بدین پارسی

آیا زنده ماندن یک ملت فقط و فقط به این است که زبانشان پا برجا باشد؟! ما سال‌هاست معنی این بیت را اشتباه فهمیده‌ام و فکر می‌کنیم وقتی فردوسی می‌گوید : “عجم زنده کردم بدین پارسی ” منظور این است که چون من زبان پارسی را زنده نگه داشتم عجم زنده کردم که اصلاً اینچنین نیست. به این بیت توجه کنید:

 چنین داد پاسخ بدو رهنمون          که فرهنگ باشد ز گوهر فزون

 که فرهنگ آرایش جان بود           ز گوهر سخن گفتن آسان بود

منظور از گوهر اصل و نسب است. مهمترین اصل در فلسفه خودشناسی است.

به عنوان مثال از من می‌پرسند تو چه کیستی؟ من در جواب می‌گویم: “من محمدرضا حقدوست هستم” و این مخاطب من را اقناع می‌کند؛ در صورتی که اصلا  “محمدرضا حقدوست کیست؟”

 نه اسم ما از خودمان است نه ملیت، نه جسم؛و… که دست ما نیست، ولی آنچه که در روح ما اتفاق می‌افتد مانند کنش‌های روحی و روانی، علم و تجربه و هنر دست خودمان است. مساله استعدادی است که دست خودمان است و تلاش می‌کنیم در خودمان پرورش دهیم و شکوفا کنیم. فردوسی از هنر به عنوان یک امر استعدادی، کار مفید و حرکت موثر اسم می‌برد. آنجا که می‌گوید:

 چنین پاسخ داد بدو رهنمون          که فرهنگ باشد ز گوهر فزون

اشاره می کند که به گوهر و اصل و نسب خود نباید بالید (که فرهنگ آرایش جان بود) آنچه که جان تو را زینت می‌دهد، فرهنگ است (ز گوهر سخن گفتن آسان بود) .

بیت زیر که تاکید بسیاری روی آن دارم :

گوهر بی‌هنر خار و‌پست است وسست        به فرهنگ باشد روان تندرست

اشاره به این دارد که تندرستی، سلامتی و روان یک جامعه به فرهنگ و هنر آن جامعه است. حال این بیت را در کنار بیت زیر قرار دهید:

بسی رنج بردم در این سال سی      عجم زنده کردم بدین پارسی

 همانطور که آب حیات بخش جسم انسان است، فرهنگ و هنر حیات بخش روح انسان است. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «کُلٌ شی حی من الماء»

 هر چه زنده است از آب زنده است و این زنده بودن جسم است. همانطور که آب نیاز اصلی برای حیات جسم‌است، فرهنگ و هنر عامل اصلی حیات روح و روان انسان هستند؛ که فردوسی می گوید: «به فرهنگ باشد روان تندرست» تندرستی روان یک جامعه و ملت، در فرهنگ آن جامعه می باشد. ما متاسفانه می بینیم فرهنگ خشونت در جامعه رو به افزایش است و یکسری فرهنگ های نادرست مثل: اعتیاد و خشونت علیه زنان و کودک آزاری و خودکشی و… این فرهنگ ها در جامعه در حال رواج پیدا کردن هستند؛ تا زمانی که یک سد محکم جلوی آن ها نیندازیم، تندرستی و روان یک جامعه در خطر خواهد بود. شما زمانی که می بینید یک جامعه ای دچار انحراف جنسی، اخلاقی و فسادهای اقتصادی می شود اول از همه باید رفت و یقه مسئولین فرهنگی آن کشور را  که مسئولیت تعلیم،  تعلم و تربیت کشور را دارند بگیرید و این افراد را مسئول خرابی جامعه دانست. اگر چرخ اقتصاد خراب است، اگر فساد مالی زیاد است، اگر می بینید بچه ۱۳ ساله دارد سیگار می کشد، اول از همه باید یقه مسئولین تعلیم و تربیت را گرفت؛ چون اولین چیزی که در تعلیم و تربیت فرا می گیرد جهان بینی و هستی شناسی است که همه اینها زیرشاخه های فرهنگ و هنر هستند به خاطر همین است که فردوسی می گوید: «به فرهنگ باشد روان تندرست» تندرستی یک جامعه به فرهنگ و هنرش است هرچه فرهنگ استوار تری داشته باشد در آن جامعه، مردم جهان بینی مشخص تری خواهند داشت. مردم امروزه دچار بی هویتی شده اند و این خطری است که ما را تهدید می کند. جهان بینی هر شخص مثل اثر انگشت آن شخص است؛ یعنی از جهان بینی می توانید به اندیشه و تفکر آنها پی ببرید؛ چون جهان بینی هر شخص با شخص دیگر متفاوت است؛ ولی ما امروزه انسان هایی داریم که بدون اثر انگشت هستند، دقیقا انسان هایی که هنوز عقاید فردی و اجتماعی آنها شکل نگرفته و مانند انسان های بی هویت و بی اثر انگشت هستند. طی تدریس هایم با دانش آموزان و دانشجویان وتجربیاتی که داشته ام می توانم بگویم بدترین چیزی که در حال اتفاق افتادن است و انسان ها را از زندگی عقب می اندازد، بی هویتی است . روابط اجتماعی، طبقه دوم یک ساختمان است. شما اول هویت اصلی و فردیتان باید شکل بگیرد؛ مثل طبقات یک ساختمان، بعد هویت اجتماعی تان شکل بگیرد. زمانی که ازدواج می کنید، سرکار می روید و در هر شغلی(معلمی، پزشکی، مدیریت و …) مشغول به کار می شوید، در شما این هویت اجتماعی شکل می گیرد اگر قبل از شکل گیری هویت فردی، هویت اجتماعی تان شکل بگیرد؛ دقیقاً مانند ساختمانی است که طبقه دوم آن قبل از طبقه اول ساخته شود، خب در نتیجه آن خانه ویران می شود؛ به همین دلیل است که در جامعه وکلای بی وجدان و پزشکان بی رحم داریم و مسئولینی که مسئول نیستند؛ عهده دارانی داریم که متعهد نیستند. اینها کسانی هستند که هویت اجتماعی دارند ولی هویت فردی خیر! در نتیجه باید یقه مسئولین تعلیم و تربیت را گرفت چرا که بچه هایی را از نظام آموزشی خارج کرده اند که قبل از شکل گیری هویت فردی، هویت اجتماعی آن ها شکل‌گرفته و وارد جامعه شده اند.

یکی از فاکتورهای فرهنگ آموزی و هنرآموزی این است که انسان خودش را بشناسد و پیدا کند تا بتواند به شناخت خدا دست یابد.

همانطور که حضرت علی فرموده است:

«مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»

هر کس خودش را بشناسد خدایش را شناخته است.

 به همین جهت می گویند: فرهنگ و هنر یکی از راه های اتصال گیتی به مینو، جسم به روح و اتصال بشر به خداوند است.

 باز می گردیم به شعر فردوسی «عجم زنده کردم بدین پارسی»؛ منظورش این است که من در این شاهنامه مسائلی را بیان کردم و مفاهیمی در آن نهفته که شما باید به عمق مفاهیم پی ببرید. قصه های شاهنامه پوششی برای بیان مفاهیم مهم هستند. شاهنامه هم از دید ادبی فوق العاده است هم از نظر آرایه های ادبی، قافیه ها، وزن ها و … یک شاهکار است. هدف شاهنامه این دید ادبی شاهکار نیست، شاهنامه کتاب‌قصه نیست، کتاب معناست، اما متاسفانه ما هنوز فکر می‌کنیم کتاب شاهنامه کتاب داستان است در حالی که پژوهشگران خارجی روی معنای شاهنامه در سالهای اخیر بسیار تاکید داشته و دارند.

قصه پوشش شاهنامه است به همین خاطر فردوسی می گوید:«عجم زنده کردم بدین پارسی» منظور از بیان آن، این است که من روح و فرهنگ یک ملت را زنده کرده ام. من اجازه نداده ام هویت یک ملت را زمانی که مورد هجوم کشور های و فرهنگ های بیگانه قرار می گیرد از بین برودو عجم را اینگونه زنده کرد و نه فقط در زبان بلکه هویت یک ملت را نجات داد و زنده کرد. این ابیات بسان قطعات پازل در کنار هم چیده شدند:

«که فرهنگ باشد روان تندرست» و «عجم زنده کردم بدین پارسی». هر دوی این بیت ها تاکید دارند که شاهنامه بر زنده نگه داشتن هویت یک ملت تاکید دارد. من در کلاس های اسطوره شناسی همواره تاکید می کنم که به دنبال قیل و قال نباشید به دنبال شور و حال باشید و در پی یافتن معنا. این دریافت معناست که بسیار مهم است .

در قانون دوم اشاره کردیم به دنبال تحقیق باشید نه تقلید. گیاهخوار باید گیاه بخورد، گوشتخوار، گوشت؛ شرقی باید محصولات شرقی بخورد، غربی محصولات غربی؛ ما می توانیم تنها از نکات قوت یکدیگر الگو و از نقاط ضعف همدیگر عبرت بگیریم . این کارها را می‌توان انجام داد اما اینکه بخواهیم به شرق خوراک غرب دهیم و برعکس، باعث رخ داد انحرافات فکری زیاد خواهد شد. مثل زمانی که  وحدت وجود ابن عربی به غرب راه پیدا کرد و باعث پیدایش سبک های مختلف ادبی و مکاتب متعدد فلسفی شد که هیچکدام نتوانستند به مفهوم عمیق وحدت وجود برسند.  همانطور که قبلا اشاره کردیم بچه ها دچار بی هویتی شده‌اند و بی‌هویتی بزرگترین مشکلی است که با آن درگیر هستیم و این بچه ها غذای مسموم و سمی را هر روز استفاده می‌کنند. شاید خود غذا مشکلی نداشته باشد، که دارد و بر الگوریتم آموزشی کتب درسی نقد فراوانی وارد است اما با فرض اینکه این محتوا در حد مطلوب باشد  لیکن غذا هرچند که دلپذیر اما زمانی که داخل آن سم بریزیم باعث مرگ بچه ها می شود. و این اتفاقی است که در کشور ما در حال رخ دادن است؛ بچه های مسموم و بی‌هویت. من از آنجایی که مشاور تحصیلی هستم و در کنار هنردرمانی ،به کار تدریس هم مشغول هستم و ما بچه ها را با زبان قصه و تئاتر با دنیای فیزیک، شیمی، ریاضی، زیست و… آشنا می کنیم و یک‌ هویت پژوهشگری در بچه ها به وجود می آوریم که این نظام آموزشی نو، ابداع شخص بنده است تحت عنوان آموزش و مشاوره با رویکرد هنردرمانی. من به بچه‌ها می‌گویم درس خواندن و مشق نوشتن را کنار بگذارید و به جای آن باید مانند یک پژوهشگر به تحقیق زیست، ریاضی و…بپردازید و مانند یک پژوهشگر یاد بگیرید سواد به چه معناست! تربیت با تحصیل متفاوت است . تحصیل بخشی از تربیت است و تربیت یک فرایند کلی است. ما باید بچه ها را پژوهشگر تربیت کنیم؛ باید ذهنشان پر از چرا باشد تا کنجکاوی کنند و دست از تلاش نکشند و تا زمانی این کنجکاوی را ادامه دهند که به جواب برسند و این چیزی است که ما باید به بچه های خود یاد دهیم .

به لحاظ فن بیان و مشاوره ی تحصیلی و… روش کار ما به این صورت است که می خواهیم بچه‌ها از هنر به عنوان ابزار استفاده کنند نه به عنوان یک هدف! هدف ما تربیت کردن بچه ها است‌. زمانی که شما به یک آموزشگاه هنری می‌روید هدف شما اول هنر است ولی هدف ما هنر نیست، هنرابزار ما است و در نتیجه می خواهیم به بچه ها هویت یک پژوهشگر بدهیم. در حال حاضر دنیا دنیای آدم های فرارشته ای، آدم های خلاق، آدم‌هایی که به دنبال تجسم، تفکر، تحلیل و تجزیه، تلفیق و تطبیق باشند.  انسان فرارشته ای یعنی کسی که مفهوم تحقیق و پژوهش برایش شکل گرفته باشد  و بلد باشد ریاضی را به دید یک پژوهشگر نگاه کند و مورد بررسی قرار دهد و سواد یاد بگیرد. سواد به معنای دانشی است که منجر به تغییر خود و محیط اطراف شود.

زمانی که ما جایی از جهان را اشغال می کنیم و در آن نفس می کشیم، باعث گرم تر شدن جهان می شویم؛ پس باید در ازای آن یک کار مفید انجام دهیم و زمانی که از انجام آن صرف نظر کنیم حق الناس بر گردنمان است.  اگر شما دِینتان را به تاریخ قبل از خودتان ادا نکنید گودال تاریخ شما را می خورد و شما برای همیشه فراموش خواهید شد اگر دوست دارید اسمتان ماندگار باشد باید دینتان را به تاریخ قبل خود و به کسانی که برای فرهنگ و هنر این مملکت زحمت کشیدند ادا کنید. شما باید جوری زندگی کنید که وجودتان چیزی به دنیا اضافه کرده و نبودتان یک چیز از این دنیا کم کند. اگر در غیر این صورت است بترسید، از اینکه دیروزتان به امروز رسیده و امروزتان به فردا برسد. اگر ۳ روز شما به صورت متوالی یکسان باشد و تغییری نکنید،  شما تنها زیست می کنید و  زندگی نمی کنید؛

 هر زمان نو می شود دنیا و ما              بی خبر از نو شدن اندر بقای

این شعر که حضرت مولانا در مثنوی فرموده است، فوق العاده زیباست. در بیت اول می گوید: که ما در جریان این نیستیم که دنیا، هر لحظه در حال نو شدن است و اگر امروز ما مثل دیروز و فردای ما مثل امروز ما باشد، پس ما تنها زیست می کنیم، فقط یکسری فرآیند شیمیایی و زیستی درون بدنمان اتفاق می افتد و فقط زیست می کنیم نه زندگی! زندگی به تغییر کردن است، تغییر مثبت، پیشرفت؛ تغییر در محیط اطراف.

 زندگی کردن به این است که تاثیر خوب بپذیری و تاثیر خوب بگذاری. این اثرگذاری و اثرپذیری اساس زندگی خوب و موفق است و همه این تغییرات زمانی رخ می دهد که شما دانش را با خلاقیت یاد بگیرید. بهترین نوع افزایش دانش به همراه خلاقیت، پژوهش است. شما وقتی می خواهید دانش را با چاشنی خلاقیت بیاموزید، اگر می خواهید دانش آموختگی کنید زمانی با خلاقیت همراه است که از روش تحقیق و پژوهش باشد. شما زمانی که در حال پژوهش هستید و دانشی فرا می گیرید چاشنی خلاقیت دارید. چاشنی خلاقیت یعنی شما ابزاری دارید به نام تففکر، تجسم، تجزیه، تحلیل، تطبیق، تلفیق و… که از این ابزار ها برای خلاقیت و نوآوری استفاده می شود.

قانون سومی که اشاره کردیم رفع حُجُب به جای جمع کُتب می باشد: رفع حجب یعنی حجاب را رفع کنیم و بیهوده کتاب جمع نکنیم. چنانچه ما الان مدرک دارهای بی سواد زیادی داریم . رویکرد آموزش و پرورش ما، رویکرد صنعتی است و به بچه ها به چشم کالا نگاه می کند و یک نسخه را برای عموم بچه ها تجویز میکند. تعلیم و تعلم ما باید با رویکرد کشاورزی باشد و هر دانش آموز را به چشم یک بذر ببینیم که استعدادها و نیازهای خاص خودش را دارد. من معتقدم هر فرد یک اجتماع موفق است و هر جامعه موفق جمعیتی از اجتماع های موفق است. یک انسان می تواند جهان را نجات دهد یا نابود کند، برای همین می گویم هر نفر خود یک اجتماع است. جامعه ای پیشرفت می کند که انسان های موفق تربیت کند و تمام انسان ها احساس مفید بودن داشته و از خود راضی باشند. جامعه ای که در آن همه از خود و عملکردشان راضی باشند، آن جامعه موفق خواهد بود. خداوند بهترین نسخه ما را درون هر یک از ما قرار داده است. باید بهترین خود باشیم این یعنی حجاب را از بهترین خودمان برداریم و بهترین نسخه خودمان را شکوفا کنیم

 بچه ها باید دانش آموزی کنند نه دانش اندوزی! اینکه بچه ها دانش را فقط درون ذهن شان انباشت کنند اهمیتی ندارد، دانشی که نتواند خود فرد و محیط اطرافش را دچار تغییر و‌تحول کند فایده ای ندارد.

-نگاهی به زندگی و شخصیت شاعر ابوالقاسم فردوسی و زبان فارسی:

اینکه ما زبان فارسی را با دیگر زبان ها قیاس کنیم اشتباه است. می توان گفت زبان فارسی یکی از قوی ترین و معنا پرداز ترین زبان هاست و دست متکلم، سراینده و نویسنده را باز می گذارد چون از نظر استعاره و تشبیهات ادبی بی نظیر است. ما در زبان و ادبیات فارسی آرایه هایی داریم که بسیار شاخص هستند؛ مانند تشبیه، تمثیل، استعاره و گاهی تلمیح که در آن از ضرب المثل ها، قصه ها، داستان ها بهره می گیریم. سخن فردوسی به ما چه بوده؟ دنیای شاهنامه بسیار رنگارنگ است چون شاهنامه بسیار گسترده است و دنیای شاهنامه دنیای متفاوتی است که فردوسی خلق کرده و این دنیا پر از رنگ ها، تلخی ها، شیرینی ها، زشتی ها، زیبایی ها، ترس ها، قدرت ها و … است. پیام کلی شاهنامه تقابل خیر و شر است؛ و مدام می گوید: «بیایید در جبهه خیر سنگر بگیریم و بر جبهه شر پیروز شویم.»

اکثر داستان های شاهنامه بر این مسئله تاکید دارند که دو نیروی خیر و شر با هم در تقابل هستند؛ یعنی از باب خیانت وارد می شوند و عده ای از باب حسادت، مصلحت اندیشی و … ! برای همین است که تاکید می کنم شاهنامه را دریابید و به جای اینکه بپرسید چه شد؟ بگوید چرا شد؟ این مسئله خیلی مهم است.این نکته هایی که فردوسی می خواهد به ما بگوید، باعث زنده ماندن شاهنامه می شود؛ چون حوادث امروز را بیان می کند. اشاره کردیم پیام شاهنامه تقابل خیر و شر است ؛ اینکه یاد بگیرید در دنیای امروز از روی منفعت طلبی و مصلحت اندیشی جبهه خیر و شر را تغییر ندهید، تقابل خیر و شر از بدو خلقت تا روز قیامت ادامه دارد و در تمام ادیان الهی دیده می شود و همواره نیروی خیر و نیکی است که پیروز می شود،  تا زمانی که  زنده هستید و زندگی می کنید، از جبهه شر فاصله بگیرید و در جبهه خیر قدم برداشته و بجنگید تا بتوانید تاثیر مثبت بپذیرید وبر اطرافتان تاثیر مثبت بگذارید

لینک کوتاه : https://honaryarannews.ir/?p=1667

برچسب ها

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.